تحلیلی ضروری در باره مواضع حزب کمونیست یونان و مبارزه برای آزادی فلسطین

مقاله حاضر در تاریخ ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳ ، به قلم "جورج مارتین" Jorge Martin و در این پیچ منتشر شده است.

شواهد حاکی از موضع های مختلف احزاب مختلف کمونیستی در سراسر جهان در مورد خونریزی فعلی اسرائیل در غزه پس از حمله حماس (در 7 اکتبر برابر با ۱۵ مهر ۱۴۰۲) بوده‌اند. مواضعی که حتا تلویحا در راستای پشتیبانی جنایات اسرائیل بوده‌اند. این اختلاف نظرها و اختلافات را نیز در مورد جنگ اوکراین می‌توان به تصویر کشید. موضع حزب کمونیست یونان (KKE) متشکل از حمایت های اصولی از مبارزه مردم فلسطین است که از بسیاری از احزاب کمونیستی که تحت فشار افکار عمومی بورژوایی سر تسلیم فرود آورده‌اند، بسیار دور است. با این حال، جنبه های مختلفی از مواضع KKE در مورد فلسطین/اسرائیل وجود دارند که ما با آنها، در استناد به مواضع واقعی کمونیستی، مخالفیم.

برخی از احزاب کمونیست مواضع کاملا نادرستی گرفته اند. بنابراین ، در زمانی که بمب های اسرائیلی روی سر مردم غزه می بارد، هزاران غیرنظامی را می‌کُشد، از خانه ها و زیرساخت های شهری خرابه به جای می‌گذارد، حزب کمونیست فرانسه (PCF) و رهبر آن فابین روسل تصمیم می گیرند که زمان آن فرا رسیده تا به حکم‌رانان جهان در محکوم کردن... و نه اسرائیل بپیوندند؛ و حتا از رهبر سازمان فرانسه تسلیم ‌ناپذیر (یا فرانسه تسلیم‌ نشدنی La France Insoumise یک حزب سیاسی سوسیالیست دمکراتیک و پوپولیست چپ‌گرا در فرانسه است که در ۱۰ فوریه ۲۰۱۶ توسط ژان-لوک ملانشن عضو پارلمان اروپا و رئیس مشترک پیشین حزب چپ راه ‌اندازی شد.) ، ژان لوک ملانشن پشتیبانی نکند. چرا؟ چون او به خواسته طبقه حاکم که هر گونه اظهار نظر در مورد وضعیت باید با محکومیت حماس به عنوان یک سازمان "تروریستی" آغاز شود، تسلیم نشده است.

از سوی دیگر، حزب کمونیست اتریش (KPÖ) اصرار دارد که مظلومان و ستمگران را در این معضل، برابر با یکدیگر جلوه دهد، و سکوت سوال برانگیز خود را به خودداری از شرکت در جنبش همبستگی فلسطین پیوند زند. آنها در برابر فشار افکار عمومی بورژوایی سر تسلیم خَم کرده‌اند، تا همبستگی با مردم فلسطین به عنوان حمایت کامل از حماس برآورد نشود: افترایی که به ویژه در کشورهای آلمانی زبان جلب توجه می‌کند. این امر منجر به ابراز نارضایتی در صفوف این حزب، عمدتا در سازمان جوانان آن شده است، که به درستی در تلاش است تا در برابر این خط حزب مقاومت کند.

دریافت ما لنینیست ها اینگونه است، که سیاست خارجی را نمی توان از سیاست داخلی جدا کرد.

بنابراین ، جای تعجب نخواهد داشت، که آن احزاب کمونیستی که سیاست سوسیال دموکراتیک در داخل کشور را دنبال می‌کنند،به ناچار در تبعیت از مدیریت بحران سرمایه داری، برای سرنگونی آن کار نمی کنند؛ و در نتیجه این سیاست داخلی، آنها یا موضع دار یک موقعیت اجتماعی-شوونیستی در سیاست خارجی خواهند بود، و یا در بهترین حالت یک موقعیت صلح طلبانه خرده بورژوایی را در خارج از کشور پیش خواهند گرفت.

بنابراین ، بسیاری از احزاب کمونیستی مواضعی را پیش گرفته اند، که اساسا به معنای درخواست از "جامعه بین المللی" و نهادهای بین المللی برای فشار بر اسرائیل در احترام به "قانون بین المللی بشردوستانه" و از این قبیل است. گرانمایه است که در اینجا از طعنه لنین در مورد نقش ”اتحادیه ملل“ ، پیشگام سازمان ملل ، که او آن را "دخمه دزدان“ توصیف کرد ، مورد سخن قرار دهیم.

نقش کمونیست ها این نیست که متکی به توهمات رویشی سازمان ملل که طی دهه ها قطعنامه های بی شماری در مورد فلسطین تصویب کرده است، شوند - چراکه تاریخ بی ارزش بودن همه آنها را به شمار مکتوب کرده است - بلکه آنها در این تاکید باید کوشا باشند، که "قانون بین المللی" و "احکام بین المللی" فریبی بیش نیستند، و برای فریب مردم طراحی شده اند تا ماهیت واقعی سلطه امپریالیستی و تضادهای میان-امپریالیستی از مردم و کاگران جهان پنهان نگاه داشته شوند.

موضع حزب کمونیست یونان KKE

بنابراین بررسی موضع حزب کمونیست یونان (KKE) بسیار ارزشمند است، که از بسیاری از احزاب کمونیستی دیگر متمایز است. در 9 اکتبر ، این حزب بیانیه ای با کلمات قوی و در راستای یک خط سیاسی روشن صادر کرد و بدینگونه جنایت دولت اسرائیل را محکوم کرد: ”سالیان دراز سایه اشغال دولت اسرائیل و جنایاتی که به طور سیستماتیک علیه مردم فلسطین مرتکب می شود". این سازمان "حمایت ایالات متحده ، اتحادیه اروپا و متحدان آنها" را برای جنایات اسرائیل محکوم می کند ؛ مشارکت دولت خود را در یونان محکوم می کند و همانگونه که بولتن دفتر مطبوعات این حزب با عنوان (مردم فلسطین حق دارند از حقوق خود دفاع کنند و به حمایت و همبستگی عمومی بیشتری نیاز دارند-دفتر مطبوعات KKE ، 9 اکتبر منتشر شده به زبان انگلیسی)

منتشر کرده، همبستگی روشن خود را برای مبارزه فلسطینی ها ارائه می دهد:

"مردم فلسطین حق دارند از حقوق خود دفاع کنند. آنها برای ادامه مبارزه خود جهت پایان دادن به اشغال اسرائیل، به حمایت و همبستگی مردمی بیشتری نیاز دارند."

حزب کمونیست یونان KKE و سازمان جوانان آن (KNE) نقش بسیار مهمی در جنبش همبستگی فلسطین ایفا کرده اند و در برابر فشار افکار عمومی بورژوایی تسلیم نشده اند. ما کاملا با این موضع موافقیم و باید از KKE برای اتخاذ موضع قاطع علیه امپریالیسم و علیه طبقه حاکم خود ستایش کرد.

با این وجود ، ما همچنین فکر می کنیم که موضع سیاسی و استراتژیک اتخاذ شده توسط KKE در مورد درگیری در فلسطین-اسرائیل دارای چندین نقص است. وظیفه کمونیست ها این است که اختلاف نظر را به شیوه ای دوستانه مطرح کنند و با آنها بحث کنند. در زمان لنین ، این یک قاعده بود. او با کسانی که به او نزدیک بودند ، بحث های بسیار تیز انجام داد ، زیرا او شفافیت نظری را بسیار مهم می دانست.

اختلافات اصلی ما با KKE به شرح زیر است: حمایت آن از راه حل دو کشور ، عدم وجود برنامه سوسیالیستی برای فلسطین، و موضع نامشخص آن در مورد حمایت استالین از تقسیم فلسطین در سال های 1947/48.

راه حل دو کشور

اولین نکته ای که می خواهیم مطرح کنیم، این است که KKE می گوید هدف از مبارزه فلسطینی ها این است: "برای ادامه مبارزه خود جهت پایان دادن به اشغال اسرائیل ، برای یک دولت مستقل در مرزهای 1967 ، با اورشلیم شرقی به عنوان پایتخت آن."(KKE ، بیانیه 9 اکتبر)

یعنی KKE به وضوح از راه حل ایجاد دو کشور بر اساس مرزهای 1967 دفاع می کند ، یعنی یک دولت فلسطینی در کنار یک دولت اسرائیلی. این موضوع در مقاله ای دیگر و طولانی تر توسط جورجوس مارینوس Giorgos Marinos، عضو دفتر سیاسی حزب در 20 اکتبر 2023 نیز برجسته شده است:

"KKE به طور غیرقابل انکار ، با مسئولیت و معیار مبارزه مشترک مردم ، قاطعانه در کنار فلسطینیان ایستاده و برای پایان دادن به اشغال اسرائیل ، برای یک دولت مستقل ، متحد و قابل دوام فلسطینی ، در کنار اسرائیل ، در مرزهای 1967 ، با اورشلیم شرقی به عنوان پایتخت آن ، برای بازگشت پناهندگان و آزادی زندانیان سیاسی از زندان های اسرائیل" ("تشدید مبارزه برای پایان دادن به اشغال اسرائیل – همبستگی با مردم فلسطین" ، تأکید از ما است. )

این موضع در مقاله ای توسط دبیر کل حزب دیمیتریس کوتسومباس Dimitris Koutsoumbas در روزنامه رسمی حزب به نام ریزوسپاستیس Rizospastis به تاریخ 20 تا 21 اکتبر 2023 تکرار شده است:

"محتوای خواسته ها و شعارها را می توان به شرح زیر خلاصه کرد: ما بر حق مردم فلسطین به فلسطین آزاد و مستقل در مرزهای سال 1967 با اورشلیم شرقی به عنوان پایتخت آن تاکید می کنیم. ما خواستار بازگشت همه پناهندگان فلسطینی به خانه هایشان هستیم ، بر اساس قطعنامه های مربوطه سازمان ملل.“ منعکس شده در مقاله (در مورد درگیری نظامی بین اسرائیل و فلسطین و تحولات منطقه به زبان انگلیسی)

به نظر ما چندین مشکل در این موضع وجود دارد. اول از همه، همانطور که در جاهای دیگر به طور مفصل توضیح داده ایم، ثابت شده است که راه حل دو کشور در عمل غیرممکن است. توافقنامه های اسلو در سال 1993 دقیقا به عنوان نقشه راه برای راه حل دو کشور توسط رهبری فلسطین ارائه شده اند، که در واقع ، آنها خیانتی بیش نبودند، که آنها در تلاش مصادره مبارزه فلسطینی‌ها به سود خود بودند. در این جریان، اسرائیل سلطه خود را در بخش بزرگی از کرانه باختری و مرزهای خارجی حفظ کرد، به مهاجران یهودی اجازه داده شد در قلمرو فلسطین بمانند و شهرک سازی ها همچنان گسترش یافته اند.

در این میان ، حق بازگشت آوارگان فلسطینی و مسائل حول محور وضعیت اورشلیم شرقی به تعویق افتاد تا در آینده ای دور (بخوانید: هرگز) مورد بحث قرار گیرد، و در عوض یک "سلطنت" فلسطینی رقت انگیز به رهبری فاسد سازمان آزادی بخش فلسطین، بدون قدرت واقعی و با هدف «رانش به کُنج» پلیس توده های فلسطینی، ایجاد شد.

حزب کمونیت یونان KKE می‌تواند استدلال کند که آنچه شکست خورده است، توافقنامه اسلو است، امابا این حال نیز، راه حل دو کشور واقعی، چیزی است که فلسطینی‌ها باید برای آن مبارزه کنند. با این حال ، حتی این موقعیت در نهایت به یک بن بست منجر خواهد شد.

و این ما را به نقطه دوم انتقاد از موضع KKE می رساند. بنابراین تا زمانی که دولت سرمایه داری اسرائیل وجود داشته باشد، که در عمل نیز ثابت شده است، که بورژوازی اسرائیل هرگز وجود یک دولت واقعی و قابل دوام فلسطینی را قبول نخواهد کرد، زیرا آن را تهدیدی برای "امنیت ملی“ خود می داند. از زمان توافق اسلو ، تعداد شهرک های صهیونیستی در کرانه باختری به طور مداوم افزایش یافته است، و در موازات با آن غزه همچنان به طور کامل توسط دولت اسرائیل محاصره شده است. مداخلات نظامی اسرائیل در غزه و همچنین در کرانه باختری به طور فزاینده‌ای خشونت آمیز شده است و حتی وجود نهادی منوط به خودگردان فلسطینی را تضعیف می کند، چه رسد به فعالیت آن.

علاوه بر این، حتا تصور وجود یک دولت سرمایه داری فلسطین در قلمرو مرزهای 1967 ، در کنار یک دولت سرمایه داری امپریالیستی قدرتمند اسرائیل، نیز دشوار است؛ و دوام وجود آن نیز خواه نا خواه بستگی به گذشت دولت سرمایه داری امپریالیستی قدرتمند اسرائیل از برخی از منافع خود در برابر دولت سرمایه داری فلسطین خواهد داشت. چنین فلسطین سرمایه داری ، اگر ممکن بود، از نظر اقتصادی تحت سلطه همه‌گیر همسایه قدرتمند خود قرار می گرفت و در بهترین حالت نیمه مستعمره خود باقی می ماند.

این تجربه عملی 30 سال گذشته است که باعث شده اکثریت فلسطینی ها راه حل دو کشور را رد کنند. در سپتامبر امسال، نظرسنجی مرکز سیاست گذاری و تحقیقات نظرسنجی فلسطین نشان داد که 67 درصد از فلسطینی ها راه حل دو کشور را رد می کنند، و تنها 32 درصد از آن حمایت می کنند. همان نظرسنجی نشان می دهد که "71 درصد معتقدند که راه حل دو کشور دیگر به دلیل گسترش شهرک سازی‌های اسرائیل عملی نیست". یک نظرسنجی جداگانه که توسط جهان عرب برای تحقیق و توسعه در 15 نوامبر انجام شد، نشان می‌دهد، که 74 درصد از فلسطینی ها خواهان یک کشور واحد هستند، در حالی که تنها 17 درصد راه حل دو کشور را خواستارند؛ و اکثریت قریب به اتفاق فلسطینی ها توافقنامه اسلو را به طور کامل رد می کنند.

در ضمن ، حتی اگر کسی راه حل دو کشور را بپذیرد ، چرا باید یک دولت فلسطینی "در مرزهای 1967" ایجاد شود (احتمالا نظریه KKE به معنای مرزهای قبل از جنگ 1967 است) که تنها 22 درصد از فلسطین تاریخی را نشان می دهد؟ چرا به مرزهای طرح تقسیم سازمان ملل در سال 1947 که در آن یک کشور فلسطینی 44 درصد را نمایندگی می کرد ، برنگردیم؟ مرزهای سال 1967 نه تنها نشان دهنده پذیرش تقسیم خود بلکه همچنین فتوحات ارضی بیشتر توسط دولت اسرائیل در دوره پس از آن است.

نبود حتا اشاره ای به مبارزه برای سوسیالیسم و قدرت کارگران

شاید آشکارترین و شگفت انگیزترین کمبود در تمام اظهارات KKE در مورد مسئله فلسطین این باشد که مبارزه برای سوسیالیسم به هیچ وجه ذکر نشده است. تنها نتیجه ای که می توان از خواندن اظهارات رسمی KKE و همتایان برجسته حزب در هفته های اخیر گرفت، این است که آنها هدف استراتژیک مبارزه فلسطین را تشکیل دو کشور سرمایه داری می دانند، و نه مبارزه برای سوسیالیسم.

این در تضاد مستقیم با خط اعلام شده KKE در تمام امور ملی و بین المللی دیگر است. در این موارد حزب ، به درستی ، بر لزوم شکستن هر گونه صحنه سازی ، قرار دادن مبارزه بین کارگران و سرمایه در خط مقدم تأکید می‌کند و تأیید می‌کند که رویکرد انقلاب سوسیالیستی است (به عنوان مثال "در مورد گروه بندی مجدد انقلابی جنبش کمونیستی و استقلال آن از منافع بورژوازی و متحدان آن" ، الیسوس واگناس Elisseos Vagenas، ریزوسپاستیسRizospastis ، 14-15 اکتبر 2023)

چگونه رفقای KKE عدم وجود هر گونه اشاره به مبارزه برای سوسیالیسم در تحلیل در مورد مبارزه برای آزادی فلسطین را توجیه می کنند ؟ در مقاله ای که در 10 نوامبر توسط بخش روابط بین الملل CC از KKE منتشر شد ، آنها سعی می کنند این سوال را مطرح کنند. بیایید از مقاله به طور مفصل نقل قول کنیم:

"برخی از مردم از KKE انتقاد می کنند و می گویند که در حالی که در همه موارد دیگر از ضرورت و به موقع بودن سوسیالیسم صحبت می‌کند، اما در این مورد فقط بر حق ایجاد یک دولت فلسطینی تمرکز دارد. (…)

«سوسیالیسم برای کل جهان ، برای هر کشور سرمایه داری ضروری و به موقع است. با این حال ، تحت شرایطی که در آن مبارزه کارگران و مردم در هر کشور انجام می شود ، "ارتباط" مهمی ظاهر می شود که می تواند به مبارزه طبقاتی انگیزه دهد. این یک مسئله مهم برای حزب کمونیست و جنبش کارگری است که این "ارتباط" را در مبارزه برای سوسیالیسم ، برای آماده سازی ، گردهمایی و بسیج نیروهای کارگران-مردم در نظر بگیرند. در فلسطین امروز ، "ارتباط" کلیدی ، پایان اشغال خارجی اسرائیل و تشکیل دولت فلسطین است

«بنابراین ، وظیفه طبقه کارگر فلسطینی و پیشگام آن ، حزب کمونیست ، این است که چنین خطی را که این "ارتباط" را با علت مبارزه برای آزادی اجتماعی ، قدرت کارگران و ایجاد جامعه جدید سوسیالیستی متصل می کند ، تدوین کنند

"وظیفه ما، وظیفه کارگران و جوانان در کشورهای دیگر ، حمایت از این مبارزه و ایستادن در کنار آن در حال حاضر در درگیری با نیروهای اشغالگر است."(مقالۀ بخش روابط بین الملل CC از KKE. پاسخ های کوتاه به سوالات ایدئولوژیک-سیاسی فعلی در مورد حمله اسرائیل و قتل عام علیه مردم فلسطین در نوار غزه ، 10 نوامبر)

این بسیار گیج کننده است و واقعا به پرسش اساسی پاسخ نمی دهد. به نظر می رسد رفقای KKE می‌گویند که مبارزه برای سوسیالیسم در همه جای جهان ضروری است و سوالات فوری مبارزه طبقاتی باید با مسئله سوسیالیسم مرتبط باشد. اما چرا اظهارات KKE در مورد فلسطین اصلا به سوسیالیسم اشاره نمی کند؟

البته ، ما با KKE در این مورد موافقیم، که می‌گوید؛ مبارزه برای آزادی ملی، بخش مهمی از برنامه کمونیست ها در فلسطین است. بله ، ما موافقیم که کمونیست های فلسطینی باید خطی را تدوین کنند که به توده های کارگران ، جوانان و فقرا کمک کند تا ارتباط بین این مبارزه و مبارزه برای سوسیالیسم را درک کنند.

اما این سوال در سند "پاسخ های کوتاه" بخش روابط بین الملل KKE CC اینگونه نیست. اگرچه این سند تأیید می‌کند که شرایط سوسیالیسم "در کل جهان" وجود دارد، اما چیزی در مورد شخصیت طبقاتی یک دولت فلسطینی در آینده نمی گوید، و این سوال در هیچ جای دیگری در اظهارات KKE در این مورد مطرح نشده است، بنابراین ما فقط می توانیم فرض کنیم، که رفقا در مورد یک دولت سرمایه داری صحبت می کنند. بنابراین منطق این استدلال "از بین بردن اشغال اسرائیل و تشکیل دولت فلسطین" را به عنوان مرحله ای جداگانه از مبارزه برای سوسیالیسم ارائه می دهد.

علاوه بر این ، در این سند آمده است که وظیفه کمونیست های فلسطینی تدوین خطی است که آزادی ملی را با مبارزه برای قدرت کارگران مرتبط می کند ، اما سپس می گوید که وظیفه کارگران و جوانان در کشورهای دیگر "حمایت از مبارزه علیه نیروهای اشغالگر"است. به نظر می رسد که وظایف کمونیست ها در فلسطین و وظایف کمونیست ها در بقیه جهان متفاوت است.

از این مقاله ، ممکن است تصور شود که فقط کمونیست های فلسطینی هستند که باید نیاز به مبارزه برای سوسیالیسم و قدرت کارگران را توضیح دهند ، در حالی که کمونیست ها در جاهای دیگر جهان باید خود را به همبستگی بین المللی محدود کنند بدون اینکه در مورد سوسیالیسم صحبت کنند (همانطور که KKE در اظهارات اخیر خود انجام داده است). چنین موضعی اشتباه خواهد بود و با رویکرد لنین و بین المللی کمونیست اولیه در تضاد است.

البته ، وظیفه کمونیست ها در سراسر جهان حمایت از مبارزه فلسطین است ، اما این به خودی خود کافی نیست. ما فقط فعال همبستگی نیستیم. ما کمونیست هستیم ، و بنابراین وظیفه ما این است که توضیح دهیم که چگونه آزادی فلسطین می تواند به دست آید ، کدام نیروها می توانند آن را به پیروزی هدایت کنند، کدام جناح‌‌ها متحد مساله فلسطین هستند ، و غیره.

این چیزی است که مارکس در مورد نقش کمونیست ها در جنبش کارگران گسترده تر توضیح داد:

"بنابراین ، کمونیست ها از یک سو ، عملا پیشرفته ترین و مصمم ترین بخش احزاب طبقه کارگر هر کشور هستند ، آن بخش که همه دیگران را به جلو می راند ؛ از سوی دیگر ، از نظر تئوری ، آنها بر توده بزرگ پرولتاریا مزیت درک واضح خط راهپیمایی ، شرایط و نتایج کلی نهایی جنبش پرولتاریا را دارند."(منشور کمونیستی ، تاکید از ما است)

علاوه بر این ، KKE فقط وظیفه حمایت از مبارزه علیه نیروهای اشغالگر را بر عهده نمی‌گیرد، و در اظهاراتش، فراتر از آن رفته است، تا بگوید هدف مبارزه فلسطین باید یک راه حل دو کشور باشد. چیزی که نه تنها تحت سرمایه داری قابل دوام نیست بلکه توسط اکثریت قریب به اتفاق فلسطینی‌های امروز رد شده است. بنابراین ، این فقط یک سوال از حزب نیست که چرا رویکرد سوسیالیسم را مطرح نمی کند، بلکه در عوض، یک دیدگاه (راه حل دو کشور) را مطرح می کند که حداقل به عبارت دیگر ، توسط سازمان ملل و حتی توسط امپریالیسم ایالات متحده به اشتراک گذاشته می‌شود!

در دوره اخیر ، KKE مسائل بین المللی زیادی را مطرح کرده و نظرات خود را در مورد تمام تحولات مهم مبارزه طبقاتی در همه جا بیان کرده است. آن در همه این موارد ، بر ضرورت مبارزه برای سوسیالیسم و علیه سرمایه داری تاکید کرده است. این نیز درست است، که ما در آن با رفقای KKE موافق هستیم. اما به نظر می‌رسد که این در رابطه با فلسطین کنار گذاشته شده باشد، جایی که موضع KKE همبستگی بین المللی پرولتاریا است، اما خود را به مبارزه برای یک دولت سرمایه داری فلسطینی محدود می کند، بدون هیچ اشاره‌ای به مبارزه برای سوسیالیسم. ما فکر می کنیم که این یک اشتباه جدی است و با خط سیاسی عمومی حزب در تضاد است.

توجیه تقسیم فلسطین در سال 1948؟

در نهایت ، یک جنبه آخر موضع KKE در مورد فلسطین وجود دارد که ارزش اظهار نظر دارد. در مقاله ای که پیش‌تر از رفیق مارینوس Marinos نقل قول شد، او چنین می‌گوید:

اشغال در سال های 1947-1948 زمانی که سرزمین فلسطین تقسیم شد و دولت اسرائیل تاسیس شد و تا به امروز با حمایت ایالات متحده ، ناتو و اتحادیه اروپا در رقابت امپریالیستی مداوم و تشدید شده برای کنترل منطقه ادامه داشته است."("تشدید مبارزه برای پایان دادن به اشغال اسرائیلهمبستگی با مردم فلسطین" ، جورجوس مارینوس Giorgos Marinos 20.10.2023، عضو PB CC KKE )

او به وضوح می گوید که اشغال در سال های 1947-48 با ایجاد دولت اسرائیل اعمال شد. ما درک می کنیم که رفیق مارینوس این واقعیت را منفی ارزیابی می کند.

اما سپس، سند" پاسخ های کوتاه " توسط KKE CC عنوان می‌کند:

"وجود دولت اسرائیل امروز یک واقعیت است. قتل عام یهودیان توسط نازی ها و یهودستیزی که قبل از جنگ جهانی دوم در بسیاری از کشورهای سرمایه داری توسط طبقات بورژوایی ترویج می شد، منجر به پذیرش اتحاد جماهیر شوروی و جنبش بین المللی کارگری ایجاد دولت اسرائیل در کنار دولت فلسطین شد.”

این به وضوح ایجاد دولت اسرائیل در سال 1948 و حمایت از آن توسط اتحاد جماهیر شوروی را توجیه و حمایت می کند. ما باید به یاد داشته باشیم که ایجاد اسرائیل در آن زمان بر اساس ”پاکسازی“ قومی گسترده هفت صد هزار فلسطینی از سرزمین های خود بود!

در اینجا ما باید به وضوح بگوییم: تقسیم فلسطین یک جنایت امپریالیستی بود که هدف آن مقابله عرب ها با یهودیان و استفاده از یکی علیه دیگری برای حفظ سلطه امپریالیستی بود. امپریالیست های بریتانیایی بالاتر از همه مسئول این جنایت بودند، که به هر دو مردم یک قلمرو را به شیوه «تفرقه انداز و حکومت کن» وعده داده بودند، تاکتیکی که آنها در طول ماموریت بریتانیا بر فلسطین اجرا کردند و قبلا در سراسر امپراتوری بریتانیا (به عنوان مثال در ایرلند و در تقسیم هند) استفاده کرده بودند.

در سال 1947 ، اتحاد جماهیر شوروی از طرح تقسیم در سازمان ملل حمایت کرد. این کار در همبستگی با مردم یهودی انجام نشد، (همانطور که مقاله نشان می دهد،) بلکه در تلاش برای تضعیف موقعیت امپریالیسم بریتانیا در خاورمیانه بود. اتحاد جماهیر شوروی اولین کشوری بود که دولت تازه ایجاد شده اسرائیل را به رسمیت شناخت و استالین از طریق چکسلواکی به صهیونیست ها سلاح داد. حمایت شوروی از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 خیانت با عواقب فاجعه بار برای همه احزاب کمونیستی در سراسر خاورمیانه و فراتر از آن بود. چنین موضعی را نمی توان توجیه کرد و اتحاد جماهیر شوروی را در جنایتی که علیه مردم فلسطین مرتکب شده بود شریک کرد.

موضع لنینیستی در قبال صهیونیسم و فلسطین

سنت لنینیستی در رابطه با مسئله یهودیان به طور کلی و به طور خاص در مورد هدف صهیونیستی از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین، روشن است. بلشویک ها در روسیه بی وقفه علیه یهودستیزی جنگیدند، که ابزاری ارتجاعی از تزاریسم روسیه بود تا طبقه کارگر را تقسیم کند و خشم کارگران را به سمت اقلیت مظلوم، یهودیان، فریب داده، تا آنها را از مبارزه برای آزادی خود منحرف کند. در عین حال ، مارکسیست‌های روسی سازش‌ناپذیرانه با صهیونیسم مخالف بودند، همانطور که جنبش کارگری به طور کلی با آن مخالف بود.

بین الملل کمونیستی با نقشه های امپریالیستی در مورد فلسطین مخالفت کرد و آن را محکوم کرد. دومین کنگره کمینترن در سال 1920 پایان نامه های مربوط به مسئله ملی و استعماری را که توسط لنین تهیه شده بود ، تصویب کرد که شامل بخش زیر بود:

“11.f) زمانی که بورژوازی با نقاب دولت‌های مستقل سیاسی، ساختارهای دولتی را که از نظر اقتصادی ، مالی و نظامی کاملا به آنها وابسته هستند، به وجود می آورند، لازم است که به طور مداوم در میان گستره توده‌ ها، به ویژه توده های کشورهای عقب مانده، فریب انجام شده توسط قدرت های امپریالیستی با کمک طبقات ممتاز در کشورهای مظلوم را با توضیح افشا کنیم. در مسئله فلسطین صهیونیست ها را می توان به عنوان نمونه ای فاحش از فریبکاران طبقه کارگر آن ملت مظلوم توسط اتحاد امپریالیسم و بورژوازی کشور مورد نظر توصیف کرد، که از نیروی کار آنها به نفع سودجویی خود تصاحب می‌کند (به همان روشی که صهیونیسم به طور کلی در واقع جمعیت کارگر عرب فلسطین را به استثمار می‌کشد، جایی که کارگران یهودی فقط اقلیت را تشکیل می دهند، به استثمار توسط انگلستان، تحت پوشش ایجاد یک کشور یهودی در فلسطین). در شرایط اقتصادی امروز هیچ نجاتی برای کشورهای ضعیف و وابسته خارج از اتحاد با جمهوری های شوروی وجود ندارد" (تأکید از ما است.)

علاوه بر این ، در دوره دوم و سوم کنگره کمینترن ، یک سازمان کارگران یهودی وجود داشت که در این پرونده با نمایندگان برادری، ”گماشتگان صهیون“ Poale Zion شرکت کرد. رهبری کمینترن اصرار داشت که به عنوان پیش شرط، آنها برای پیوستن به بین الملل، باید تمام بقایای ایدئولوژی صهیونیستی را رها کنند. گماشتگان صهیون از این حمایت کرد که تمرکز توده های پرولتاریایی یهودی در فلسطین بهترین شرایط را برای مبارزه انقلابی برای سوسیالیسم فراهم می‌کند و رویکرد نامتناسب نشان و کارکرد آنها را تصحیح خواهد کرد. (برای اطلاعات بیشتر به کارگران اتحادیه کمونیست های یهودی ، نامه ای از ECCI ، 1921 مراجعه کنید). در نهایت، جنبش کمونیست پول صهیون به انشعاب ختم شد، و بخشی از آن به صهیونیسم بازگشت و بخش دیگری به کمونیست بین المللی پیوست ، و همانطور که کمینترن خواسته بود، با احزاب کمونیستی محلی در کشورهایی که در آن زندگی می کردند، ادقام شد.

هولوکاست نازی ها در اروپا در طول جنگ جهانی دوم انگیزه عظیمی به جنبش صهیونیستی داد، اما این هیچ گونه حمایت از تشکیل دولت صهیونیستی در فلسطین، سرزمینی که قبلا جمعیت خود را داشت، را توجیه نمی‌کند،. تروتسکی در سال ۱۹۴۰ بارها هشدار داد که ایجاد یک کشور یهودی در فلسطین، پناهگاه امن برای یهودیان فراری از آزار و اذیت در اروپا نخواهد بود، بلکه یک تله خونین خواهد بود:

"تلاش برای حل مسئله یهودی از طریق مهاجرت یهودیان به فلسطین اکنون می تواند به آن، انگونه که به وجود می‌آید، نگاه کرد، که چیزی به جز تمسخر غم انگیز مردم یهودی نیست. دولت بریتانیا که علاقه‌ مند به جلب همدردی عرب هایی است که شماری بسیار بیشتر از یهودیان را در بر می‌گیرند، است، سیاست خود را نسبت به یهودیان به شدت تغییر داده و در واقع از وعده خود برای کمک به آنها در یافتن "خانه خود" در یک سرزمین خارجی دست کشیده است. توسعه آینده رویدادهای نظامی ممکن است، فلسطین را به یک تله خونین برای چند صد هزار یهودی تبدیل کند. هرگز به اندازه امروز روشن نبود، که نجات مردم یهودی به طور جدایی ناپذیر با سرنگونی سیستم سرمایه داری مرتبط است."(ژوییه 1940)

در سال 1947-48 ، موضع تروتسکیست ها در فلسطین و جاهای دیگر علیه تقسیم و برای وحدت طبقه کارگر علیه امپریالیسم این بود، که هيچ خلقی، تا زمانی که به خلق دیگری ظلم کند، نمي تواند آزاد باشد.

راه انقلابی برای مبارزه فلسطین

تنها راه حل اختلافات موجود از طریق سرنگونی طبقه حاکم صهیونیست در اسرائیل مُیسر می‌شود، که نیاز به یک مبارزه انقلابی دارد تا آزادی ملی توده های فلسطینی را با رهایی اجتماعی آنها، در پی اتحاد خواسته‌ها و اهداف دموکراتیک و سوسیالیستی، تضمین کند. تنها چنین مبارزه ای می تواند امکان رهایی مردم را از میان تناقضات طبقاتی داشته باشد، بنابراین طبقه حاکم آن را تضعیف می کند.

به همین دلیل است که مبارزه توده های فلسطینی تنها می تواند به عنوان یک مبارزه انقلابی برای سرنگونی تمام رژیم های سرمایه داری ارتجاعی در منطقه ، در کشورهای عربی و در اسرائیل موفق شود. راه آزادی فلسطینی‌ها در راه آزادی مردم مصر، عمان و لبنان قرار دارد. سرنگونی انقلابی رژیم های عرب ارتجاعی که فلسطین حیاط خلوت مانورهای فریبکاری انسان دوستانه آنها است، و در واقع همدست سرمایه داری اسرائیلی هستند، تعادل نیروهای منطقه را تغییر خواهد داد.

مجموعه ای از ایالت های کارگری در منطقه ، سوسیالیسم را در دستور کار قرار می دهند. بر اساس چنین مبارزه سوسیالیستی انقلابی ، ممکن است یک دولت دموکراتیک و سکولار را در نظر بگیریم که در آن هیچ ظلم ملی وجود نخواهد داشت. درک و دستیابی به چنین وضعیتی تحت حاکمیت سرمایه داری، غیرممکن است. احداث یک دولت سرمایه داری دموکراتیک و سکولار به همان اندازه اتوپیایی است، که دو دولت سرمایه داری است. یک دولت سکولار و دموکراتیک فقط می تواند به عنوان یک دولت کارگری به وجود بیاید. کمونیست ها از یک فدراسیون سوسیالیستی خاورمیانه به عنوان تنها راه برای از بین بردن یوغ امپریالیسم از منطقه حمایت می کنند.

البته ، به دلیل خصومت و بی اعتمادی که طی دهه ها بین فلسطینی ها و یهودیان اسرائیلی ایجاد شده است؛ ممکن است برای یک دوره زمانی لازم باشد که چنین کشوری شامل مقررات خودمختاری برای هر دو گروه ملی و یا شاید به شکل یک دولت سوسیالیستی فدرال باشد. این ساختار دولتی بود که لنین برای دولت کارگران پیشنهاد کرد که پس از سال 1917 تاسیس شد: یک جمهوری سوسیالیستی فدرال شوروی روسیه. اما در هر صورت ، سرنگونی انقلابی طبقه حاکم سرمایه داری صهیونیستی اسرائیل تنها راه برای امکان پذیر کردن هر یک از این ها است.

این ها همه سوالات مهم استراتژی انقلابی هستند که باید روشن شوند. KKE ، به اعتبار خود ، موضع اصولی را در حمایت از مبارزه فلسطینی های مظلوم اتخاذ کرده است، که آن را از بسیاری از احزاب کمونیستی دیگر در سراسر جهان متمایز می‌کند، و در این مورد ما باKKE متحد هستیم. اما در مورد مسئله استراتژی انقلابی و اهداف مبارزه کارگران و مردم فلسطین، موضع KKE به استاژیسم (تئوری دو مرحله‌ای یا استاژیسم یک نظریه سیاسی است که استدلال می‌کند که کشورهای توسعه نیافته مانند روسیه تزاری باید قبل از رفتن به مرحله سوسیالیستی، ابتدا از طریق یک انقلاب بورژوایی از مرحله سرمایه‌داری عبور کنند.) باز می گردد، از یک راه حل شکست خورده حمایت می کند که توده های فلسطینی آن را رد می کنند و فاقد آن نظر هستند.

ما از رفقای KKE می خواهیم، این سوالات را در نظر بگیرند، که با روحیه رفیقی با هدف ژرفای درک و مداخله کمونیست ها در جنبش همبستگی فلسطین مطرح می شود؛ و همچنین مبارزه نیروهای کمونیستی در فلسطین ، اسرائیل و کل خاورمیانه را در بر می‌گیرد.